دیشب یه خواب خیلی ناراحت کننده در مورد یکی از دوستانم دیدم .صبح اش که بلند شدم همش تو فکر اون خواب اعصاب خورد کن و رفیقم بودم !
از آخر دیگه نتونستم تحمل کنم . گوشی رو برداشتم بهش اس ام اس دادم و حالش و پرسیدم.
جواب اس ام اس این بود : هنوز شکه ام ! پدر بزرگ و مادر بزرگ ام توی پرواز ارومیه بودن...
وای خدای من


واقعا چقدر سخته خدا نیاره برای کسی
ینی به خاطر مامان بزرگش اینا شکه بود انقد ؟ موقعی که بهم گفتن : " مامان بزرگت مرد " (دقیقا به همین لحن ) کاملا حنثی بودم :| بشکن نمیزدم ! ولی در حد اه و ناله هم نبود !! البت بی احساس نیستمااا ! شاید چون سالی یه بار ( تازه اونم بگیر نگیر داشت ) می دیدمشون این ریختی شدم ...
خوب چرا که نه ؟
بعضی ها پدر بزرگ مادر بزرگ شون رو میپرستن و از پدر مادرشون بیشتر دوست دارن
خود من وقتی پدر بزرگم مرد فاز خنده برداشته بودم.ولی نه اینکه دوسشون نداشته باشم.