شهر از یاد رفته

صدای بی پناه ...

شهر از یاد رفته

صدای بی پناه ...

سادگی

آدم های ساده را دوست دارم 
همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند
همان ها که برای همه لبخند دارند .......
همان ها که همیشه هستند ؛
بـرای همـــه هستند ؛
آدمهــای ساده را
باید مثـل یک تابلوی نقاشی
ساعتها تماشا کرد ؛
عمرشان کوتاه است
بسکه هر کسی از راه میرسد
یا ازشان سو استفاده میکند 
یا زمینشـان می زند
یا درس ساده نبودن بهشان می دهد
آدم های ساده را دوست دارم
بــــوی نــاب آدم
می دهند ......

حرف دل

بزن کبریت و روشن کن دادا یه نخ سیگار برام !

که این سیگاری که از دست تو گرفتم و میکشم خیلی کمتر از دردیه که دارم از حرف مردم میکشم....!

( قابل توجه بعضی از مثلا دوستان )

ترانه ی انسان ها


ترانه ی انسان از او زیباتر است
از آنان امیدوارتر
از آنان غمگین تر
و عمرشان بیشتر...
بیشتر از انسان ها به ترانه هاشان عشق ورزیدم
بی انسان زیستم،
بی ترانه هرگز
به عشقم خیانت کردم
به ترانه اش هرگز
و ترانه ها هرگز به من خیانت نکردند
ترانه ها را به هر زبانی که خوانده شد فهمیدم
در این دنیا آنچه خوردم و نوشیدم
آنچه گشتم و دیدم
و آنچه فهمیدم
هیچکدام
مرا به قدر ترانه ها خوشبخت نکرد

چیکار کردم خودم نمیدونم ؟

نمیدونم والا ! شاید به کسی بدی ای کردیم که وضعیت مون اینطوری شده ؟

شاید مال مردم رو خوردیم ؟

شاید دل کسی رو با حرفامون شکستیم ؟

شاید خیانتی به کسی کردیم ؟

خدایا ! شرافتی یادم نمیاد ولی اگه کسی هست  تو کاری کن حلالمون کنن...