شهر از یاد رفته

صدای بی پناه ...

شهر از یاد رفته

صدای بی پناه ...

hello everyone !!

old toure comes back...

خانه !

آن روز که گفت : 
مرا به خانه ام ببر...
خبر از پینه ی دست پدر و درد و غم مادر نداشت....
پس !
مرا ز خانه ام ببر... چرا که خانه خانه نیست....

ما همه خاطره سازیم....

ما آدما توی تمام برخورد ها و روابط و دوستی هایی که با دیگران داریم در حال ساختن خاطراتی هستیم که خیلی هاش شیرینه و خیلی هاش تلخ ...

خیلی از خاطرات مون موندگاره و خیلی هاش فراموش میشه....!

منم خاطرات زیادی دارم و برای خیلی ها خاطراتی رو رقم زدم...

برای خیلی ها دوست داشتنی ام و خاطرات شیرین دارم به طوری که اگه یادم کنن با یه لبخندی که بر لب دارند میگن : یادش بخیر...

اما برای بعضی ها اینطور نیستم و سعی میکنن که کلا همچین خاطره ای توی ذهنشون نگه ندارن ولی من به شخصه هیچوقت دوست نداشتم که همچین یادگاری هایی به جا بزارم!

برای اینکه بتونیم همیشه خاطرات خوبی از خودمون به جا بگذاریم نباید مثل آدم های بزرگی که با اثر ها و کارها و یا تصمیمات مهمی که گرفتند و جاودانه شدند عمل کنیم . تنها باید لبخند رو بروی  لبهای آدمی اورد که چشمان گریان داره یا مرحم دل شکسته ای شد یا از خطرات مسیری گفت که خود در انتهای راه ایستاد ای ویا همراه کسی بود که توی جمعی غریبه...

از آخر فقط و فقط یه اسم برای همگی به یادگار میمونه پس جوری رفتار میکنم که شنیدن اون اسم برای اطرافیانم خوش باشه‌ !!!...

طرح ما...

مداد برداشتی
طرح مرا
نه آنگونه که هستم
همانگونه که خواستی کشیدی 
تمام بهانه رفتنت !
این است که عوض شده ام

مداد را بر می دارم
طرح تو را
همانگونه که هستی میکشم

میتوانی بروی ...!

سخت شده ها !

چقدر بده که آدرس وبلاگت رو همه داشته باشن

 اونوقت نمیتونی راحت و بدون هیچ ترسی حرف هات رو بزنی‌ !

یه رفیق محرم اسرار هم نداریم که بریم براش درد و دل کنیم یکم خالی بشیم...

حرف ام

تو زندگی هیچوقت نمی تونی همه رو راضی نگه داری ! ولی من یه اعتقادی دارم که اگه  بخوای خوب باشی و خوبی کنی. تو مسیری که قراره پا بزاری هرچی جلوتر بری تنها و تنها تر میشی ...

گناه هر چیزی که میگذره پایه توه بدونه اینکه بخواد کسی اصل موضوع رو بدونه ! بی صدا شکسته میشی .

شاید خیلی غم بخوری ولی وجدانت راحته !

وقتی همچین چیزایی رو میبینی سعی میکنی به آدمایی که یه روز و دو روز تو زندگیت هستن دیوونه بودن رو القا کنی ! چون وقتی دیوانه باشی کسی ازت انتظاری نداره. راحت تری و مسئولیتی نیست.