شهر از یاد رفته

صدای بی پناه ...

شهر از یاد رفته

صدای بی پناه ...

حکمت

    هزار حکمت آموختم که از آن چهار انتخاب کردم و از آن چهار هشت کلمه برگذیدم که جامع کلمات و حکمت است :

  دو چیز را فراموش مکن :

         خدا را.

              مرگ را.

  دو چیز را فراموش کن :

         به کسی خوبی کردی.

               کسی به تو بدی کرد.

  و اما چهار چیز دیگر :

                     در مجلسی وارد شدی زبان نگهدار.

                     در خانه ای وارد شدی چشم نگهدار.

                     بر سفره ای وارد شدی شکم نگهدار.

                     به حریم دل وارد شدی عشق نگهدار.

رزق

ما که راضی شده ایم رزق مقدر شده را

نکشیم ناز گدایان توانگر شده را

دادگاه آدم

نامت چه بود ؟ ... آدم

فرزند ؟ ... من را نه مادری نه پدر! بنویس اول یتیم عالم خلقت

نام محل تولد ؟ ...بهشت پاک

اینک محل سکونت ؟ ... زمین خاک

ان چیست بر گرده نهاده ای ؟ ... امانت است

قد ؟ ... روزی چنان بلند که همسایه ی خدا اینک به اندازه ی سایه ی بختم به روی خاک

وزنت ؟ ... نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست نه آنچنان وزین که نشینم بر این زمین

اعضای خانواده ؟ ...

حوای خوب و پاک

قابیل خشمناک

هابیل زیر خاک

روز تولدت ؟ ... در روز جمعه ای به گمانم که روز عشق

جنس ات ؟ ... نیمی مرا ز خاک نیم دگر خداست

شغلت ؟ ... در کار کشت امیدم , به روی خاک

رنگت ؟ ... اینک فقط سیاه به شرم چنان گناه

جرم ات ؟ ... یک سیب از درخت وسوسه

تنها همین ؟ ... همین

حکم ؟ ... تبعید در زمین

شاکی تو ؟ ... خدا

نام وکیل ؟ ... آن هم فقط خدا

هم دست در گناه ؟ ... حوای آشنا

ترسیده ای ؟ ... کمی

ز چه ؟ ... که شوم من اسیر خاک

آیا کسی به ملاقاتت آمده است ؟ ... بلی گاهی فقط خدا

داری گلایه ای ؟ ... دیگر گلایه ای نه ولی

ولی که چه ؟ ... حکمی چنین آنهم به یک گناه؟!!

دلتنگ گشته ای ؟ ...زیاد

برای که ؟ ... تنها فقط خدا

آورده ای سند ؟ ... بلی دو قطره اشک

داری تو ضامنی ؟ ... بلی تنها کس ام خداست

و آخرین دفاع ؟ ... می خوانمش چنانکه اجابت کند دعا ....!!!! 

                                       تقدیم به قطرات دریای پرخروش سبز در ایران

دل مرده شدیم

میگن ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است 

راست میگن 

ولی من میگم : 

ماهی رو هر وقت از آب بگیری میمیره 

دوران زندگیم چطور گذشت؟...

وقتی راهنمایی بودم تمامه فکر و ذهنم این بود که چطوری معلمارو دست بندازم.تمامه غمم این بود که چرا من یکی از این ماشین شاخ ای need for speed و یه تفنگ M4 بازی counter رو ندارم با آهنگای سیاوش گریه میکردمو و آهنگای شهرام میرقصیدم.تنها داراییم کبوترام بودن واقعا هربار دلم میگرفت میرفتم باشون حرف میزدم. 

زمونه گذشت و اومدم دبیرستان 

بابام میگفت پسر دیگه بزرگ داری میشی پس درست فکر کن برادر بزرگم میگفت دادا بهترین روفقا تو زمانه دبیرستان پیدا میشه پس برا انتخابش درست فکر کن برادر دومم میگفت خوب دیگه حالا وقتشه بری دختر بازی و این حرفا 

از کله حرفاشون فهمیدم که باید درست رفتار کنم ولی الان که فکر میکنم میبینم هیچ کدوم از حرفاشونو انجام ندادم. 

تو دبیرستان تمامه فکرو ذهنم درگیره مشکلات تو خونه بود.تمامه غمم این بود که 18 سالم پرشه تصدیق بگیرم .دیگه شعرای سیاوش هم گریمو در نمی آورد پس خودم شعر گفتم .ولی بازم تمامه داراییم همون کبوترایی بودن که دو یا سه برابر شدن. 

عمرمو هدر دادم تا رسیدم به پیش دانشگاهی ...   

درسو که دیگه بیخیال بودم  

ذهنم همش درگیر بود  

با جیبه خالی آرزوهای بزرگی داشتم تا اینکه زدم به بی راهه 

زدم تو خط قمار ( پوکر/21 ) ولی کسی نمیدونست.او یلش برد و باخت برام مهم نبود هدفم یاد گرفتن بود ولی یه روز که فهمیدم دیگه هیچی ندارم  

پول زیادی از دوستام و اونایی که میشناختم قرض میکردم برای بازی کردن 

از زندگی و قمار متنفر بودم کم کم دوستامو از دست دادم برا برادرام ارزشی نداشتم دیگه کمتر کسی دور و برم بود ولی هنوز ادامه میدادم بخاطر اینکه نمی خواستم یه بازنده باشم. 

به خاطر یه قول ساده به کسی که خیلی برام عزیزه گذاشتمش کنار در صورتی که تو اون برهه دیگه کسی نمی تونست حریفم بشه 

همیشه به اون آدم مدبونم چون مسیر زندگیمو عوض کرد. 

طرفه 1 ماه مونده بود به کنکور که خواستم دانشگاه قبول بشم.

اره دارم مینویسم...

رفیقم گفت بنویس 
خودت بنویس 
پس من خودم مینویسم 
حقیقت رو مینویسم 
مهم نیست چی میشه مهم اینه که دارم مینویسم 
احساس خوبیه وقتی خودت مینویسی 
وقتی شعر خودت رو مینویسی یا حرف دلتو مینویسی 
سامان جان مرسی که منو به خود اوردی

سلام !

سلام ! 

خوبین ؟..  

اول اینکه کریسمس تون مبارک باشه و تسلیت بخاطر محرم 

ببینین میشه تو مملکتی با عقاید دینی متفاوت خیلی راحت زندگی کرد  

الان مسلمونای ایران عزادارن و مسیحیا بخاطر کریسمس خوشحال و این دو تا قشر متفاوت دارن به راحتی کنار هم زندگی میکنند و به عقاید هم هم احترام میزارن 

پس چرا نمیشه اونایی که از نظر سیاسی تفکراتشون باهم فرق داره درکنار هم زندگی کنند 

چرا اینجوری به جون هم افتادند  ؟!!.... 

دوم اینکه امتحانات نزدیکه شاید یه چند روز یه هو نباشم ولی بعد از امتحانا دیگه انقدر آپ میکنم که خسته بشین 

راستی من toure هستم 20 سالمه 

یه وب دیگه تو بلاگفا هم دارم که بدک نیست یه سر بهش بزنین‌ 

www.negin2.blogfa.com