شهر از یاد رفته

صدای بی پناه ...

شهر از یاد رفته

صدای بی پناه ...

تغییر ...؟

من معمولا شب ها بیدارم و طرف ساعت هفت و هشت صبح اگه دانشگاه نداشته باشم یا نخوام برم سر کار میگیرم می خوابم و اگه داشته باشم بعد از ظهر که میام خونه میگیرم می خوابم و دیگه هروقت بیدار بشم که معمولا ساعت نه و ده شب ه دوباره تا صبح روز بعدش بیدارم.

خیلی از دوستامو و فامیل ام بهم گفتن چرا اینجوری هستی منم همیشه یه جواب واحد براشون داشتم که شب ها برا تفکر بهتره

حالا تو این تفکرا به این نتیجه رسیدم که به خاطر نداشتن هدف و آینده ی روشن به این روزمرگی ایی دچار شدم که ازش متنفرم

وقتی هدفی نداشته باشی پس هیچ شوقی هم نداری که شب بخوابی تا صبح زود بلند بشی و به دنباله آرزوهات و هرچی که بهش علاقه داری بدوی پس این که چطوری روزتو شب کنی یا شبت رو روز کنی فرقی نداره 

نمیگم هدفی نداشتم یا دوست نداشتم به جایی برسم آره منم برا خودم خیلی آینده های روشنی تصور میکردم ولی نگذاشتن.خیلی هم سعی کردم ولی نشد(بهتره از این موضوع بگذریم و بزاریم یه چیزایی شخصی و مثل راز بمونه)

الان نزدیکه عید هستیم و همه دنباله تغییر و نو شدن هستن ولی من هنوز همینی که هستم موندم و دوست هم ندارم که تغییری تو خودم بدم چون از تغییر هم میترسم و هم اینکه دوسش ندارم بهتره آدم همون کسی که هست بمونه و خودشو بخاطر افراد بی ارزش یا چیزای بی ارزش تغییر نده که در اصل خودش رو کوچیک کرده

کسایی دورو ورمون هستن که برای راحتی خودشون سعی میکنن آدم رو به اون چیزی که خودشون دوست دارن تغییر بدن بهتره خودمون اگه قراره تغییری بدیم اینجور آدم هارو از زندگیمون بیرون کنیم(از این موضوع هم بگذریم که فکر کردن در موردش هم اذیتم میکنه)

به قول یکی از دوستام که میگفت من مشکلم رو با خودم حل کردم حالا من میخوام بگم که من هنوز مشکلم رو با خودم حل نکردم.یعنی نمیدونم چطوری؟ چون یه راه بیشتر جلوی روم نیست که بتونم ازش رد بشم پس بهتره همین یه راه رو درست و دقیق رد بشم.

این موضوع که الان گفتم تغییر نیست این که الان گفتم یجورایی تحدید ه که اگه نتونم این تک راه رو رد بشم باید یه عمر افسوسش رو بخورم....!

.

.

.

باشد که روزی یادمان در سالیان دور بر ذهن دوستی به نیکی افتد

نظرات 5 + ارسال نظر
حسن دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:54 ق.ظ

واسه همینه که من تراوین بازی میکنم چون همیشه دلیلی برای شب بیدار موندنام دارم
تو هم میخوای بیا باری کن شیفت شب وایسا

تو مگه قول نداده بودی ترک کنی؟؟
منم مثل پویا و ساناز الان تو ترکم

اردشیر دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:43 ب.ظ

hame too zendegi ye hadafiro donbal mikonan va age too hich hadafi nadari ham bayad donbale hadaf bashi harkasi be raveshe khodesh donbale hadafesh hast shayad yeki hadafesh kheili bozorg bashe yeki ham hadafesh kochike onam bastegi be noe zendegish dare vali bayad hamishe ye hadaf dashte bashi vagarna zendegi hamin jori poch mishe alan motmaenan to khodetam ye hadaf dari vali tahala roosh fekr nakarde bodi pas roosh fek kon va ono ghavish kon ta ye hadafe bozorg be cheshm biad ta az in halate pochi dar biad movafagh bashi

پریناز دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:20 ب.ظ

kamelan mifahmam chi migi! chon baram kheili vaghta zendegi kheiliiii 1navakht mishe! amma bayad gasht donbale alayegh! bayad kheili taghviateshoon kard! vali gahi ham kheili sakhte
begzarim...mamnoon ke khabaram kardi

پریناز دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:23 ب.ظ

rasti yadam raft begam...ishalla ke az oon rahi ke migi ba movafaghiat rad beshi

ماه شب سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:17 ب.ظ http://lunanight.blogfa.com

سلام مرسی که بهم سر زدی وبلاگ عالی داری بازم پیشم بیا نکنه با زدن این وب قبلی رو فراموش کنی من همیشه در کنارت خواهم بود دوست تو ***ماه شب***

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد