خیلی وقتا برا اینکه توی جامعه بپذیرنمون باید خودمون رو عوض کنیم...
باید اون افکار و عقاید که ارزش هامون رو میسازه رو کنار بزاریم ! باید رفتار هامونو تغییر بدیم و خیلی کار های دیگه...
بعضی ها بعد از این تغییر راضی هستن چون فکر میکنن یه پله از تکامل شون رو گذروندن. بعضی ها هم از خودشون متنفر میشن آخه به اون آدم قبلیه دل بسته بودن و کنار گذاشتنش چه به اجبار یا ناخواسته عذاب شون میده...
نمی دونم جزء کدوم دسته ام...؟ چون هم عاشق اون آدم قبل بودم که راحت میخندید و خوش بود و به مشکلاتش اهمیت نمیداد تا افکارش آزاد باشه. هم از اینکه تونستم تو خودم تغییراتی هرچند اندک به وجود بیارم خوشحالم برا اینکه لازم بود تا بتونم دنیا رو از نگاه معرفتی که میدیدم به یجورایی یه دنیای الگوریتمی صفر و یک نگاه کنم که رفاقتا دودوتا چهارتایی ه و خیلی چیزای دیگه ...
خانواده ازم توقع داره ! دوستام ازم انتظاراتی دارن ! فامیل هام مثل قبل نیستن !... همه چیز تغییر کرده ولی من علاقه ای به تغییر ندارم هرچند که محکوم به تغییر هستم و توی این فرایند افتادم... (این تغییر برام ضروری بود ولی نمیدونم هنوز برا اطرافیانم همون آدم هستم یا نه ؟ )
اما همیشه حرف دلم این بوده که خیلی دوست دارم فریاد بزنم.
مرا اینگونه باور کنید !
هنوز بی ریا ........
هر طور باشی باورت داریم
سلام
پستاتونو دوس داشتم
پخته تر از ۱پسر ۲۰ ساله نوشته بودید
امیدوام همیشه موفق باشی
راستی روزتون مبارک.
ممنون از لطفتون
ممنون از حضورت...به زودی میام اینجا.
باوری بدون شناخت..
-------------------
دنیای وارونه
سلام.
یه جایی خوندم که *خودت باش تا عزیز باشی*.
اگه خود خود خودتون باشید حتما عزیز خواهید بود! حداقل فعلا خلافش بهم ثابت نشده.
پر از انرژی ایشالا در پناه خدا...
کاش میتونستیم چیزی که هستیم رو به دیگرا بقبولونیم ولی حیف قدرت دیگران از قدرت ما داره قوی ترمیشه ...
یعنی میشه یه روز داد بزنیم ما اینیم نه اوی که شما فکر میکنید ...
تنها قدرت من این بود که اینجا فریاد بزنم بقیه اش هرچه بادا باد
من منظور خاصی نداشتم همین طوری برام جالب بود شعرات را بخونم اون چون گفته بودی از وبلاگت برداشتی و نمی خوای شر بکنی. من دوست ندارم کسی منو بشناسه چون این طوری آزادم هرچی دلم می خواد بدون محدویت بگم.
منم نخواستم باتون آشنا بشم و شهرام بهرام و این حرفا
چون خودتونو معرفی نکرده بودین میخواستم بدونم کی هستین و ما همو میشناسیم یا نه ؟ همین
شرمنده اگه بد برداشت کردین
اون درباره خودم وبلاگت خیلی بانمک بود !
مخصوصا اونجا که کاش خونمون سیب نداشت !
یاد اون شعر مشیری افتادم !
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دسته تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دسته تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست
خش خش گام تو تکرار کنان در گوشم
می دهد آزارم
و من هر روز اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت
شرمنده حفظی نوشتم ! اگه تو شعرش غلط داشت دیگه حافظه است دیگه !
تبادل لینک ؟ آگه آره خبرم کن
یه سری اشتباها داره ولی عیول که حفظ هستی
من شعر های خودمم سخت حفظ میشم =))
خیلی قشنگ بود.
فریاد زدن این موقع ها فایده نداره تبدیل شدن به آدم قبلی هم بی فایده ست چون هیچ کس باور نداره.
وقتی هم بر گردی به آدم قبلی بازم درونت جای یک چیزی و که قبلا خالی نبود خالی حس می کنی.
آپم
بودنت رو فریاد کن دوست ِمن.
سلام
ممنون بابت قبول تبادل لینک
من لینکتون کردم
شما هم منو با اسمه خاطرات آلبالو خانومی لینک کنید لطفا
واقعا ممنون
پس یه قسمتایی از شعر مشکل داشت ...
خب من از اول شعر رو یه خورده بد حفظ شدم یعنی شعر که از روش حفظ شدم هم یه خورده مشکل داشت :دی
پس حدسم در مورد اون حرفتون که کاش خونمون سیب نداشت درست بود !
دقیقا حدست درست بود .....
به نظر من مهم این نیست که دیگران می خوان ما چه جوری باشیم. مهم اینه که خودمون از اون چیزی که هستیم راضی باشیم. فقط لازمه یه ذره خودتو باور داشته باشی تا بدونی اون چیزی که باید عوضش کنی خودت نیستی ، بلکه افکار اطرافیانته که باید عوض شه. باید سعی کنی که اونی که واقعا" هستی رو بشناسن. همین...