شهر از یاد رفته

صدای بی پناه ...

شهر از یاد رفته

صدای بی پناه ...

مادر!!

من! میام حرفامو اینجا میزنم...

شاید کسی باشه که این حرف ها رو بخونه !

اما مادرم چی؟


اون که دلش از آدم ها و زمونه گرفته است باید کجا درد دل کنه . 

کیه که حرف های اون رو بشنوه ....... ؟


پ.ن : هر روز دارم با چشمام شکسته شدنش رو میبینم و نمیتونم کاری کنم 

فقط میتونم گلایه کنم اما صدای بی پناه به هیچ جا نخواهد رسید


نظرات 3 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:28 ب.ظ http://paize-zendegi.blogsky.com

بیا وبم آپم.
تو هردو بازی دعوتی. خواستی و حوصله داشتی بنویس.

سارا چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:55 ب.ظ http://paize-zendegi.blogsky.com

کجایی؟!

نگین پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:04 ب.ظ http://www.mininak.blogsky.com

مادرت خدا رو داره
خدا
خدا
خدا ...
امیدوارم دله شکسته ی مادرت زودتر خوب شه و دیگه غمگین نباشه.
دیدن غمه مادر واقعا سخته ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد