شهر از یاد رفته

صدای بی پناه ...

شهر از یاد رفته

صدای بی پناه ...

خواب

دیشب یه خواب خیلی ناراحت کننده در مورد یکی از دوستانم دیدم .صبح اش که بلند شدم همش تو فکر اون خواب اعصاب خورد کن و رفیقم بودم !

از آخر دیگه نتونستم تحمل کنم . گوشی رو برداشتم بهش اس ام اس دادم و حالش و پرسیدم.

جواب اس ام اس این بود : هنوز شکه ام ! پدر بزرگ و مادر بزرگ ام توی پرواز ارومیه بودن...

نظرات 2 + ارسال نظر
رومینا چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:29 ب.ظ http://black-love.blogsky.com/

وای خدای من

واقعا چقدر سخته خدا نیاره برای کسی

آذر چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:12 ب.ظ http://fancyfree.mihanblog.com

ینی به خاطر مامان بزرگش اینا شکه بود انقد ؟ موقعی که بهم گفتن : " مامان بزرگت مرد " (دقیقا به همین لحن ) کاملا حنثی بودم :| بشکن نمیزدم ! ولی در حد اه و ناله هم نبود !! البت بی احساس نیستمااا ! شاید چون سالی یه بار ( تازه اونم بگیر نگیر داشت ) می دیدمشون این ریختی شدم ...

خوب چرا که نه ؟
بعضی ها پدر بزرگ مادر بزرگ شون رو میپرستن و از پدر مادرشون بیشتر دوست دارن
خود من وقتی پدر بزرگم مرد فاز خنده برداشته بودم.ولی نه اینکه دوسشون نداشته باشم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد