احساس میکنم بزرگترین درسی که از زمونه یاد گرفتم اینه که بتونم هرچی بدی هست رو فراموش کنم !
بدی هایی که روح و قلب آدم رو آزار میده...
ولی بازم بعضی اتفاقات هست که کامل روح و قلبت رو زخمی میکنه.با این دردا چه کنم ؟ فراموشی دوای دردش نیست...
بچه که بودم هر اتفاقی که برام میفتاد این مادرم بود که میومد پیشم و انقدر بهم دلگرمی میداد تا همه مشکلات یادم بره...
میدونین چه دردی داره وقتی مادرت گریه میکنه و نمی دونی چیکار باید بکنی ؟
همه دعا میکنن که هیچکس داغ فرزندش رو نبینه مادر من که بچه هاش زنده ان و داغش به دلش مونده باید چیکار کنه ؟
توف به شرفت خدا ! پس حکمت ایی که ازش دم میزنی کجاس ؟
تو دوره ای که تموم هم سن و سال هام به فکر اینن که باکره گیشون رو از دست بدن ! من دو دستی چسبیدم به اینکه زندگی از کنترل ام خارج نشه...
ما آدما توی تمام برخورد ها و روابط و دوستی هایی که با دیگران داریم در حال ساختن خاطراتی هستیم که خیلی هاش شیرینه و خیلی هاش تلخ ...
خیلی از خاطرات مون موندگاره و خیلی هاش فراموش میشه....!
منم خاطرات زیادی دارم و برای خیلی ها خاطراتی رو رقم زدم...
برای خیلی ها دوست داشتنی ام و خاطرات شیرین دارم به طوری که اگه یادم کنن با یه لبخندی که بر لب دارند میگن : یادش بخیر...
اما برای بعضی ها اینطور نیستم و سعی میکنن که کلا همچین خاطره ای توی ذهنشون نگه ندارن ولی من به شخصه هیچوقت دوست نداشتم که همچین یادگاری هایی به جا بزارم!
برای اینکه بتونیم همیشه خاطرات خوبی از خودمون به جا بگذاریم نباید مثل آدم های بزرگی که با اثر ها و کارها و یا تصمیمات مهمی که گرفتند و جاودانه شدند عمل کنیم . تنها باید لبخند رو بروی لبهای آدمی اورد که چشمان گریان داره یا مرحم دل شکسته ای شد یا از خطرات مسیری گفت که خود در انتهای راه ایستاد ای ویا همراه کسی بود که توی جمعی غریبه...
از آخر فقط و فقط یه اسم برای همگی به یادگار میمونه پس جوری رفتار میکنم که شنیدن اون اسم برای اطرافیانم خوش باشه !!!...
چقدر بده که آدرس وبلاگت رو همه داشته باشن
اونوقت نمیتونی راحت و بدون هیچ ترسی حرف هات رو بزنی !
یه رفیق محرم اسرار هم نداریم که بریم براش درد و دل کنیم یکم خالی بشیم...