شهر از یاد رفته

صدای بی پناه ...

شهر از یاد رفته

صدای بی پناه ...

حرف ام

تو زندگی هیچوقت نمی تونی همه رو راضی نگه داری ! ولی من یه اعتقادی دارم که اگه  بخوای خوب باشی و خوبی کنی. تو مسیری که قراره پا بزاری هرچی جلوتر بری تنها و تنها تر میشی ...

گناه هر چیزی که میگذره پایه توه بدونه اینکه بخواد کسی اصل موضوع رو بدونه ! بی صدا شکسته میشی .

شاید خیلی غم بخوری ولی وجدانت راحته !

وقتی همچین چیزایی رو میبینی سعی میکنی به آدمایی که یه روز و دو روز تو زندگیت هستن دیوونه بودن رو القا کنی ! چون وقتی دیوانه باشی کسی ازت انتظاری نداره. راحت تری و مسئولیتی نیست.

سادگی

آدم های ساده را دوست دارم 
همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند
همان ها که برای همه لبخند دارند .......
همان ها که همیشه هستند ؛
بـرای همـــه هستند ؛
آدمهــای ساده را
باید مثـل یک تابلوی نقاشی
ساعتها تماشا کرد ؛
عمرشان کوتاه است
بسکه هر کسی از راه میرسد
یا ازشان سو استفاده میکند 
یا زمینشـان می زند
یا درس ساده نبودن بهشان می دهد
آدم های ساده را دوست دارم
بــــوی نــاب آدم
می دهند ......

حرف دل

بزن کبریت و روشن کن دادا یه نخ سیگار برام !

که این سیگاری که از دست تو گرفتم و میکشم خیلی کمتر از دردیه که دارم از حرف مردم میکشم....!

( قابل توجه بعضی از مثلا دوستان )

ترانه ی انسان ها


ترانه ی انسان از او زیباتر است
از آنان امیدوارتر
از آنان غمگین تر
و عمرشان بیشتر...
بیشتر از انسان ها به ترانه هاشان عشق ورزیدم
بی انسان زیستم،
بی ترانه هرگز
به عشقم خیانت کردم
به ترانه اش هرگز
و ترانه ها هرگز به من خیانت نکردند
ترانه ها را به هر زبانی که خوانده شد فهمیدم
در این دنیا آنچه خوردم و نوشیدم
آنچه گشتم و دیدم
و آنچه فهمیدم
هیچکدام
مرا به قدر ترانه ها خوشبخت نکرد

چیکار کردم خودم نمیدونم ؟

نمیدونم والا ! شاید به کسی بدی ای کردیم که وضعیت مون اینطوری شده ؟

شاید مال مردم رو خوردیم ؟

شاید دل کسی رو با حرفامون شکستیم ؟

شاید خیانتی به کسی کردیم ؟

خدایا ! شرافتی یادم نمیاد ولی اگه کسی هست  تو کاری کن حلالمون کنن...

اینم از ۸۹

جدأ تو این سالی که گذشت چی به سرم اومد ؟

الان که به این یه سال فکر میکنم میبینم چقدر همه چیز تغییر کرده. خودم چقدر عوض شدم ! نمیدونم اون آدم پارسالی رو دوست دارم یا اینی که الان هستم...

چه تجربه هایی داشتم‌ !

توی یکی از پستام این حرفم رو دیدم : (( تو توی بازی پوکر یاد میگیری دو طرف سکه رو نگاه کنی ولی اینکه کدوم طرف رو انتخاب کنی به خودت بستگی داره‌‌ )) وقتی این حرف رو خوندم دیدم خودم بهش بعضی مواقع عمل نکردم و چشم بسته فقط قبول کردم و البته ضربه اش رو هم خوردم

از اینکه آدما تغییر میکنن نباید شکایتی داشت چون خواسته هاشون عوض میشه ! درجا زدن و غصه خوردن هیچ فایده ای نداره راه افتادن و توی جریان قرار گرفتن مهمه ...

تو این دوازده ماه ! شکستم . خورد شدم .همه جور حرفی از همه کس شنیدم اما صدام در نیومد و گله نکردم . چون برام تجربه شده بود که به کسی نمیشه اعتماد کرد...

قصه

زندگیامون رو باید قصه کرد...!

تا دیگه کسی برا رمان های عاشقانه اشک نریزه .

هرچیزی که از بابام یاد گرفتم !

بابام بهم یاد داده  که برا عزیزام دل بسوزونم

بابام بهم یاد داده همه قشر آدمی رو به چشم انسان ببینم.

بابام بهم یاد داده که دستم و جلو غریبه بخاطر مال دنیا دراز نکنم...

بابام بهم یاد داده که اگه دست رفاقتی دراز کزدم توی رفاقتم بی ریا باشم...

بابام بهم یاد داده که اگه چیزی رو برا دیگرون بد میدونم خودمم بهش عمل نکنم

بابام بهم یاد داده که محرم اصرار دیگران باشم و حتی وقتی با کسی چپ میوفتم ام رازش رو نگه دارم.

بابام بهم یاد داده شرف رفیقم رو حفظ کنم. حتی اگه خودم بده بشم...

بابام بهم یاد داده تو زندگی وجدان ام رو همیشه آروم نگه دارم

بهم یاد داده که تو این دنیا کسی به فکرت نیست .

 آخرش ام مهم ترین چیزی که ازش یاد گرفتم اینه :

که اگه همه دنیا دشمنم شد بازم بتونم روی پاهای خودم وایسم و حسرت روزای رنگی دیگران رو نخورم.

بهم یاد نداده که

تو رفاقت زیر و رو بکشم

تو زندگی بازنده باشم

تحت تاثیر حرف کسی باشم

برا دل خوشی کسی چهارچوب زندگیم رو خراب کنم

تجربه هایی که خودم داشتم اینه که جایی سفره ی دلم رو پهن نکنم

خیلی از رفیقای قدیمی شرف دارن...

اگه خواستم کاری برا کسی کنم قبلش مطمئن شم که ارزشش رو درک بکنه

با کسایی که فاز روشن فکری رو با احمقی ات و خود شیفتگی اشتباه گرفتن قاطی نشم.

انسان

بدون اغراق ! بهترین شعری که توی تمام عمرم از یه خواننده شنیدم همین شعر بوده و بنا به خیلی دلایل دوست دارم که این شعر رو توی وبلاگ ام بزارم.


انسان !


در بند ها بس بندیان
انسان به انسان دیده ام
از حکم بر تا حکم ران
حیوان به حیوان دیده ام
در مکر او در فکر این
در شکر او در ذکر این
از حاجیان تا ناجیان
شیطان به شیطان دیده ام

ای روزگار دل شکن
هر دم مرا سنگی مزن
من سنگ ها در لقمه نان
دندان به دندان دیده ام
از خود رجزخوانی مکن
تصویر گردانی مکن
من گردن گردن کشان
رسمان به رسمان دیده ام

ماتم چه گویم زین وطن
کز برگ برگ این چمن
من خون چشم شاعران
دیوان به دیوان دیده ام
چکش به فرق من مزن
ای صبر فولادین من
من ضربت بتک زمان
سندان به سندان دیده ام 

تیک

تیک تیک تیک ..!!؟

این صدای عمر مونه ...

که داره به انتها میرسه !