شهر از یاد رفته

صدای بی پناه ...

شهر از یاد رفته

صدای بی پناه ...

رسمش این نبود...

هیچوقت از زندگی درس نمیگیرم !

همیشه از اون کسانی ضربه میخوری که انتظارش رو نداری...

قواعد بازی کردن رو یادم رفته! اما بهتره که این جمله رو برا خودم همش تکرار کنم : 

( نگذار تاوان اشتباهاتت رو کس دیگه ای بده )

تنها اشتباه من اعتماد بود ...

مادر!!

من! میام حرفامو اینجا میزنم...

شاید کسی باشه که این حرف ها رو بخونه !

اما مادرم چی؟


اون که دلش از آدم ها و زمونه گرفته است باید کجا درد دل کنه . 

کیه که حرف های اون رو بشنوه ....... ؟


پ.ن : هر روز دارم با چشمام شکسته شدنش رو میبینم و نمیتونم کاری کنم 

فقط میتونم گلایه کنم اما صدای بی پناه به هیچ جا نخواهد رسید


تنها یه خاطره

همیشه سعی میکنم جوری رفتار کنم....

که خاطرات به جای رفیق نباشه !


و اگر شد 

هیچوقت خاطرات خوش فراموش نشه

چه میشه کرد ؟

به خدا قسم نمی خواستم فرصت رو از دست بدم !

فکر کنم خیلی دیر شده باشه و زمان داره جوری جلو میره که مجبورم تسلیم باشم . 

به شرافتم قسم 

حرفه دلم رو میزنم ...

یادتون نره !

این روزا هیچ چیزی خوب پیش نمیره....

یه مطلب جامع و کامل نوشتم اما ثبت موقع کردمش برای تاریخ 29/12/1389 یعنی چند روز مونده به عید نوروز !

اگه تو این مدت اتفاقی افتاد این تاریخ یادتون باشه و بیاین حتما پستی رو که گذاشتم رو بخونین توی اون مطلب همه چیز رو توضیح دادم .... (toure)

یه شروع دیگه

سلام!

اصلا رو مووده این نیستم که بخوام بنویسم ولی عذاب وجدان گرفتم از بس که دوستام بهم محبت داشتن و اومدن گفتن چرا چیزی نمی نویسی ؟

برا همین اومدم که بگم اما خلاصه ! ....

میخوام سعی کنم پست هامو کاملا خلاصه بنویسم از این پس که هم وقت داشته باشم سریع تر آپ کنم هم اینکه اگه کسی خواست به وبلاگم نگاه کنه حال و حوصله خوندن حداقل یه پست رو داشته باشه.....

البته میدونم حرف برا گفتن زیاده و این وسط مسط ها یه سری پست هم میزارم که طولانی باشه اما روش پسورد میزارم چون خیلی خصوصی میشه و نمیخوام غریبه ای بخونه....


پایان دنیا

بلاخره فیلم 2012 رو دیدم...

برام تاثیر گذار بود

این فیلم رو که دیدم به خودم گفتم جدا اگه همچین اتفاقی بیفته و من زنده باشم و اون روز رو ببینم چه حالی میشم ؟

چظوری قراره بمیرم ؟

به چی دارم فکر میکنم ؟

چه کسایی کنار دستم وایسادن و دارن تصاویر قبل مرگ شون رو نگاه میکنن ؟

نمیدونم تو اون لحظات تسلیم قدرت خدا میشم یا اینکه هرکاری میکنم تا زنده بمونم...

درکل اینکه یروزی باید این دنیا تموم بشه حالا چه دو سال دیگه چه دو هزار سال دیگه ! شنیدم یهودیا به این اعتقاد هستن و در زمانای خیلی قدیم این رو پیش بینی کرده بودن که توی همچین سالی دنیا به آخر میرسه ...

فقط امیدوارم که اگه پایان دنیا نزدیک باشه  حق الناس ای بر گردنم نباشه تا توی دنیای وعده داده شده شرمنده ی کسی نباشم...

 

شطرنج !

صفحه ی شطرنج دو تا شاه داره و همیشه آخر بازی یکی از شاه ها مات میشه...

 زندگی من هم مثل صفحه شطرنج شده با این تفاوت که سرباز های من نمیکشن و اسب هام گردشی ندارند...

ولی سپاه سیاه برای نابودی آومده...

به گمانم از شانزده سپاه اش عظیم تر است

با این حال باز همه دلبسته ی ارتش مقابل میشن و مرگم را حق میدانند....

شاید در خیال اینگونه است ! شاید جستجویی لازم است !

اما فقط شاید است...

ماه رمضان !

ماه رمضان هم اومد....

اصلا نمیدونم برا چی آدم یه ماه روزه میگیره و حکمت اش چیه ؟ دوست هم ندارم بدونم . جدیدا هیچجوره خوشم نمیاد تو همچین بحث هایی وارد بشم

ولی درکل روزه ام رو میگیرم بازم نمیدونم چرا ؟

حالا اینارو ولش کن....

اومدم در مورد پست قبلی یه چیزی بگم که به یه خونه تکونی اساسی بین رفیقام نیاز دارم

خیلی ها باید برن تو صندوقچه خاطرات من !

مگه رفیفی هم مونده ؟

شاید بازنده اونی باشه که رفیقی نداره و اونایی هم که داره از دست بده !

ولی مهم اینه که چطوری از دست بده ؟ مهم اینه که وجدان درد میگیره یا نه ؟ مهم اینه که رفاقت کرده یا خیانت ؟

وقتی جواب همه این سوالا ارزش های زندگی و رفاقتت رو خراب نکرده باشه نمیشه گفت که تو بازنده ی بازی بودی...

باختن و سوختن تو رفاقت یه دنیا باهم فرق میکنن !

همیشه وقتی یه دوستی ای تموم میشه یه طرف سوخت میده و طرف مقابل اش باخت....

خیلی خوشحالم که هیچ وقت باخت ندادم ولی سوخت های زیادی دادم تو دورانه زندگیم...

 تا حالا با همه نوع آدمی رفاقت کردم ! رو همه تاثیر گذاشتم ولی از کسی تاثیر نگرفتم و راه خودم رو ادامه دادم این قضیه بعضی مواقع به نفع ام بوده و خیلی جاها به ضرر ام ... چون احساس میکنم سیره تکاملم ثابت مونده

به قول یکی از دوستام که یروز تو یه برهه ای اززندگی قرار میگیری که رفاقت ها برات حساب دو دوتا چهار تایی پیدا میکنه و از اون تیپ معرفتی خارج میشه. اما من با این تفاسیر خیلی راه دارم که بتونم برا خودم اون شرایط رو ایجاد کنم چون همین الان دارم توی دوستی های دیگران اون حساب دودوتایی رو میبینم...

همین الان هستند کسایی که فکر میکنن من چه موجوده کثیفی هستم اما همونطور که این بالا گفتم من تو روابط ام وجدان دردی ندارم و حداقل خودم میدونم که اگر کاری انجام دادم با حسن نیت بوده.

پی نوشت : خیلی وقته که یاد گرفتم همه جیز رو بریزم تو خودم و ساکت باشم...

پ.ن 2 : دارم به این اصل میرسم که هیچ کسی رفیق نیست و رفیق پیدا نمیشه. باید به همین وضع عادت کرد

یزدان پاک همگامتان باد عزیزان...